داستانهايى
كه در كتب و بر منابر از ديدار علما و متقيان با امام زمان نقل مى شود اعتبار دارد؟
بحث
ملاقات و ديدار با امام زنده- ولى غايب از ديدهها- حسّاس، مهم و پرجاذبه است.
ابتدا بايد بدانيم دورانى كه در آن قرار داريم، دوران غيبت امام زمان (عج) است.
بنابراين انتظار ديدار و ارتباط، امرى برخلاف حكمت و مصلحت امر غيبت است.
بنابراين
هر چند نعمت ديدار سيماى نورانى امام، نعمتى بسيار ارزشمند و يكى از الطاف الهى
است ولى اگر بنا بر مصالح و شرايطى، لازم باشد امام، غايب شود و پنهانى و در خفا
زندگى كند و يا اينكه طلب ديدار خطرى را متوجّه آن حضرت كند در اينجا بايد راضى به
قضاى الهى شد و حفظ سلامتى امام را بر هر چيزى مقدّم دانست.
با
اين حال در كتابهاى بسيارى، داستانها و اخبار گوناگونى نقل شده كه امكان ارتباط
با آن حضرت در غيبت كبرى را نشان مىدهد.
بزرگانى
چون قطبالدين راوندى در الخرائج، ابن طاووس، محدّث نورى در نجم الثاقب و... داستانهايى
در اين زمينه نقل كردهاند و... در كتابهاى مختلفى از تشرّفات عدهاى چون ابن
قولويه، بحرالعلوم، مقدس اردبيلى و... سخن به ميان آمده است. تعداد حكايات نقل شده
مبنى بر ديدار آن حضرت در بيدارى، از نظر كثرت متواتر است، به طورى كه يقين پيدا
مىكنيم كه فى الجمله ديدارها و ملاقاتهايى با آن حضرت بوده است...(1)
و چون از افراد صادق و با ايمان نقل شده، قابل اعتماد است.
محدّث
نورى مىگويد: «ما روشن كرديم جواز ديدن حضرت را در غيبت كبرى، به طور مستوفى در
رسالههاى جنّه المأوى و نجم الثاقب (و) شواهدى بر اين مطلب ذكر كرديم كه ترديد
باقى نماند و از سيّد مرتضى و شيخ الطائفه و ابن طاووس تصريح بر اين مطلب را
آورديم و براى آنچه درباره تكذيب مدعيان رؤيت آمده، تأويلاتى ارائه كرديم»(2).
آخوند
خراسانى (صاحب كفايه) در تأييد اين ديدگاه مىفرمايد: «در زمان غيبت، عادتاً ديدار
ممكن نيست گرچه احتمال تشرّف برخى از افراد صالح و اوحدى به خدمتش داده مىشود و
احياناً او را نيز مىشناسند»(3).
محقّق
نائينى نيز مىگويد: «اما در زمان غيبت، عادتاً رؤيت حضرت ممكن نيست. آرى، گاهى در
زمان غيبت براى اوحدى از افراد صالح، تشرّف به خدمت حضرت و گرفتن حكم از ايشان،
امكانپذير است»(4).
اين
ديدارهاى محدود و استثنايى و با پنهان زيستى و غيبت امام زمان (عج)، منافاتى ندارد
و چون از طرف خود آن حضرت و با اراده او صورت مىگيرد، خطرى را براى ايشان به وجود
نمىآورد. وظيفه ما نيز تلاش جهت برقرارى ارتباط روحى و معنوى با حضرت و عمل به
خواستهها و دستورات او است. به يقين اگر ما از گناهان دورى و به تكاليف دينى خود
عمل كنيم، مورد توجّه و عنايت آن حضرت بوده، از دعاها و تفضّلات ايشان بهرهمند
خواهيم شد. حتّى در زمان امام عسكرى «ع» و عصر غيبت صغرى- كه ديدار و مشاهده امام
منعى نداشت و هنوز در پرده غيبت كامل قرار نگرفته بودند- تنها عده معدودى از
صالحان و پرهيزگاران مىتوانستند او را زيارت كنند.
وقتى
كه امام حسن عسكرى «ع»، فرزند پنج ساله خود را به وكيلش احمد بن اسحاق قمى نشان
داد به او فرمود: «يا احمد بن اسحاق لولا كرامتك على الله و على حُججه لا عَرَضتُ
عليك ابنى هذا»(5) «اى احمد بن اسحاق اگر منزلت و كرامت تو در
نزد خدا و حجّتهاى او نبود، اين فرزندم را به تو نشان نمىدادم».
از
طرفى بايد توجّه كنيم كه پاره اى از داستانها و حكاياتى كه به طور متفرقه در مورد
ديدار و مشاهده نقل مى شود، نمىتواند صحيح باشد و نبايد به همه آنها ترتيب اثر
بدهيم. اشخاص مدعى مشاهده و ديدار- اگر مؤمن و صالح باشند- ممكن است در خواب او را
زيارت كرده و يا با يكى از ملازمان و مأموران آن حضرت ملاقات كرده باشند. حتّى
احتمال دارد ديدارهاى بسيارى روى داده باشد كه كسى از آنها آگاه نشده و به كسى هم
نقل نشده است (چنان كه بزرگانى چون مقدّس اردبيلى و بحرالعلوم و... خود ادعايى در
اين زمينه نداشتند و تنها شاگردان و خواصّ آنها پى به موضوع برده و آن گاه با
اصرار و الحاح، موضوع را از زبان ايشان شنيدهاند). به هر حال بايد نقل اين گونه
داستانها و حكايات، محدود و گزينشى باشد و از گسترش دامنه آنها جلوگيرى گردد.
به
يقين بزرگانى چون بحرالعلوم، ابن طاووس، مقدّس اردبيلى و... به محضر آن حضرت مشرّف
شده و او را زيارت كردهاند اگرچه خود، ادعايى در اين زمينه نداشتهاند ولى اين
ديدارها را تأييد كردهاند.
همچنين
آن حضرت نيز در موارد ضرورى و نياز، به يارى گرفتاران و محتاجان شتافته و به
دستگيرى از آنها پرداخته است. از اين رو مىتوانيم بگوييم كه امكان ديدار و مشاهده
حضرت در عصر غيبت كبرى، به صورت خيلى محدود و يا بر اثر ضرورت وجود دارد و اين
توفيق و سعادت بزرگى است كه شامل عدهاى خاص و اندك مىشود. لذا مفاد حديثى كه در
نفى مشاهده است به معناى نفى ادعاى ملاقات و مشاهده به طور پيوسته و دائمى قبل از
ظهور است و يا نفى ادعاى ظهور حضرت به طور اختصاصى براى عدهاى خاص مىباشد و يا نفى
ارتباط اختصاصى همانند نواب اربعه مىباشد و يا نفى ادعاى رؤيت به اختيار خود است.
نتيجه
گيرى
مسئله
ملاقات با امام زمان (ع) آنقدر لطيف است و نگهدارى، مراقبت و مراعات مىخواهد كه
اگر كسى در طول زندگى خود روى گزارش آن ملاقات مانور بدهد، آثارش را از دست مىدهد.
علت آن هم اين است كه ملاقات با آن حضرت با ديگر ملاقاتها تفاوت دارد. در اثر
ديدار با ايشان سرّى در وجود انسان احيا مىشود كه نبايد خبر آن به نفوس نامحرمان
منتقل شود والاّ اگر شخص در ايام حياتش خلاف اين قاعده عمل كرد آن سرّ لطمه
مىخورد و ثمرات و مزايايى را كه به واسطه آن سر نصيبش شده يا كم مىشود يا آنكه
آنرا به كل از دست مىدهد. به همين سبب هرگاه براى بزرگان ديدارى رخ مىداده
سفارش مىكردهاند كه هرگز در ايام حياتشان آن را براى ديگران نقل نكنند تا دچار
عوارض ناشى از اين نقل نشوند.
نكته
ديگر آنكه بيشتر بزرگان و علمايى كه موفّق به ديدار حضرت شده بودند، آن را براى
مردم بازگو نمىكردند بلكه اطرافيان و خواص آنان- از روى شواهد و قراينى و يا در
زمانهاى بعد- متوجّه ديدار آن عالم با امام مىشدند. لذا علما، تحت عنوان مدعى
مشاهده، قرار نمىگيرند و اين توقيع، با داستان ملاقات برخى از بزرگان منافات
ندارد.
بديهى
است پذيرفتن امكان ديدار امام عصر (عج)، بدين معنا نيست كه هر كس مدعى ديدار شد،
مىتوان او را تصديق كرد. بىترديد، تصديق مطلق، مانند تكذيب مطلق ناروا است.
مدعيان دروغ گو و شيّاد بسيارند و سادهانديشى در اين باب، بسيار خطرناك است
نمونههاى فراوانى از اين موارد، در عصرحاضر ديده و شنيده شده كه در اينجا مجالى
براى ذكر آنها نيست و تنها يك نمونه كافى است كه مشخص شود، خطر تا چه اندازه جدّى
است و شيادان در اين باره تا كجا پيش مىروند. يكى از مدعيان ارتباط با امام عصر
(عج) در زمان حيات امام خمينى (ره) با يكى از مسئولان بلند پايه جمهورى اسلامى
تماس گرفته، مىگويد: پيغامى از حضرت بقيهاللَّه (عج) براى امام دارم كه بايد
حضورى به ايشان عرض كنم. گويا آن مسئول بلند پايه باور كرده بود كه مدّعى راست
مىگويد. لذا جريان را به اطلاع امام خمينى (ره) مىرساند.
امام
در پاسخ مىفرمايند: به او بگوييد «من كور باطن هستم- اشاره به اينكه بىدليل چيزى
را نمىپذيرم- سه سؤال از وى بكنيد و بگوييد: اگر با ولىعصر (عج) ارتباط دارد،
ابتدا پاسخ اين سؤالها را بياورد، بعد پيغام آن حضرت را بگويد:
1
من يك چيزى را دوست دارم، آن چيست(6)؟
2
چيزى را گم كردهام، كجا است(7)؟
3
ربط حادث به قديم چگونه است؟
امّا
مدّعى- يا مدعيان- به جاى پاسخ به پرسشهاى امام، نامهاى سراسر اهانت به ايشان
مىنويسند كه چرا از واسطه ولىعصر (عج) براى اثبات ادعايش دليل و برهان مىخواهد
امام نامه را مىفرستند كه در جلسه سران قوا خوانده شود تا...».
در
اين داستان چند نكته بسيار آموزنده وجود دارد:
1
هشدار به جوانان، وقتى كه مدّعيان دروغين در صدد اغواى شخصى مانند حضرت امام (ره)
باشند، فريب دادن جوانان ساده لوح براى آنان بسيار آسان است.
2
ادعاى ارتباط با امام عصر (عج) آسان است. هر كس مىتواند اين ادعا را داشته باشد،
مهم اين است كه مدّعى مىتواند ادعاى خود را با دليل اثبات كند، يا نمىتواند؟ و
بالاخره تصديق و تكذيب مدّعى، بايد متّكى بر دليل و برهان باشد.
3
دليلى مىتواند ارتباط مدّعى را اثبات كند كه حاكى از ارتباط با عالم غيب باشد لذا
امام (ره) سؤالهاى خود را به گونهاى طراحى كرد كه پاسخ دادن به آنها ممكن نبود
(مگر از طريق علم غيب و ارتباط با معصوم)(8).
با
اين حال براى خود امام راحل (ره) مواردى اتفاق افتاده بود كه از آن احتمال مشاهده
و ديدار برداشت مىشد ولى ايشان آنها را بروز نمىداد.
مرحوم
حجهالاسلام سيد محمد كوثرى نقل مىكند: يك روز من در منزل آيه اللَّه فاضل
لنكرانى بودم و يكى از فضلاى مشهد نيز آنجا بود. وى به نقل از يكى از دوستانشان
گفت: در نجف اشرف در خدمت امام بوديم صحبت از ايران به ميان آمد. من گفتم: اين چه
فرمايشهايى است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مىفرماييد؟ يك مستأجر را
نمىشود از خانه بيرون كرد آن وقت شما مىخواهيد شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ امام
سكوت كرد من فكر كردم شايد عرض مرا نشنيدهاند، سخنم را تكرار كردم امام برآشفت و
فرمود: فلانى چه مىگويى؟ مگر حضرت بقيه اللَّه (عج) به من (نستجير باللَّه) خلاف
مىفرمايد؟ شاه بايد برود و شاه از مملكت بيرون رفت. ايشان چنين پيوندى با حضرت
بقيه اللَّه (عج) داشت(9).
يكى
از علما نقل مىكند: «روز 22 بهمن كه امام راحل دستور دادند كه مردم در خيابانها
بريزند چون ما حكومت نظامى نداريم. اين جريان را به مرحوم آيهاللَّه طالقانى
اطلاع دادند. در آنجا من در خدمت ايشان بودم. آيهاللَّه طالقانى از منزلشان به
امام در مدرسه علوى تلفن زد و مدت نيم تا يك ساعت با امام صحبت كرد. برادران بيرون
از اتاق بودند، فقط مىديدند كه آيهاللَّه طالقانى، مرتب به امام عرض مىكند: آقا
شما ايران نبوديد، اين نظام پليد است به صغير و كبير ما رحم نمىكند شما حكمتان را
پس بگيريد برادران يك وقت متوجّه شدند كه آقاى طالقانى گوشى را زمين گذاشت و به
حالت تأثّر در گوشه اتاق نشست. بعد از لحظاتى خدمت ايشان رفتند و با اين تصور كه
احياناً امام به ايشان تندى كرده است، گفتند: آقا شما چرا دخالت مىكنيد و از اين
قبيل حرفها... و با اصرار از آيهاللَّه طالقانى جريان را سؤال كردند ايشان گفت:
هر چه به امام عرض كردم، حرف مرا رد كرد و وقتى ديد من قانع نمىشوم، فرمود: آقاى
طالقانى شايد اين حكم از طرف امام زمان (عج) باشد. اين را كه از امام شنيدم، دست
من لرزيد و با امام خداحافظى كردم زيرا ديگر قادر نبودم سخنى بگويم»(10).
با حضور به موقع مردم در خيابانها و بىاعتنايى به حكومت نظامى، توطئه رژيم شكست
خورد و انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد.
براى
مطالعه بيشتر ر. ك: مهدويت (پس از ظهور)، رحيم كارگر، نشر معارف
(1)
محمد صدر، تاريخ غيبت كبرى، ص. 121
(2) مستدرك الوسائل، ج 3، ص. 519
(3) كفايه الاصول، ج 2، ص. 291
(4) فرائد الاصول، ح 2، بحث اجماع.
(5) بحارالانوار، ج 52، ص 23، ح. 16
(6) عكسى منسوب به پيامبر اسلام «ص» كه در
اتاق امام (ره) است.
(7) امام راحل ديوان شعرى داشتند كه مفقود
شده بود.
(8) محمد رى شهرى، بركات سرزمين وحى، ص 84
و. 85
(9) پا به پاى آفتاب، ج 5، ص. 171
(10) برداشتهايى از سيره امام خمينى، ج
3، ص 158 ميرمعمر، ص. 27