چگونه اسلام «در آيه 34 سوره نساء» به مردان اجازه داده كه
در مورد زن متوسل به تنبيه بدنى شوند؟
نخست بايد دانست آنچه در اسلام توصيه شده مهربانى و لطف در
ميان اعضا خانواده است و در آيات و روايات درباره خوش اخلاقى و رسيدگى مردان نسبت
به خانواده سفارشات بسيارى شده است. سيره خود پيامبر (ص) و امامان (ع) و بزرگان ما
همگى نيكى و محبت به همسر و فرزندان بوده است و براى مردانى كه بداخلاقى دارند
مجازات فشار قبر فراوانى قرار داده شده است. اما آنچه مهم است در حل اختلافات گاهى
ميان خوب و خوبتر خوب را بايد انتخاب كرد و گاهى ميان بد و بدتر بايد بدتر را رها
كرد. به تجربه ثابت شده است كه اگر در مشاجرات خانم ها نيز به مقابله با همسرانشان
بپردازند نه تنها مشكل حل نمى شود بلكه اختلافات جزيى گاهى به جدايى نيز كشيده مى
شود. در صورتى كه اگر خانم ها ناهنجارى و عصبانيت همسرشان را تحمل كنند، ديرى نمى
گذرد كه عصبانيت همسر فروكش مى كند و زندگى چه بسا خوشى و آرامى پيدا مى كند و
گاهى تحمل خانم، موجب مى شود كه سابقه ذهنى خوبى در ذهن شوهر باقى بگذارد كه هرگاه
عصبانيت خود را به ياد آورد شرمنده مى شود.
البته چه بسا برخى مردان به جهت برخى تربيت هاى غلط و يا
مشكلات ديگر به ناهنجارى خود ادامه دهند. در اين صورت بايد به چند نكته توجه داشت:
1 ناهنجارى مردان در مقطع خاصى از زندگى است و ناپايدار
است.
2 بايد عوامل ناراحتى و عصبانيت همسر، ريشه يابى شود و سعى
شود مقدمات ناراحتى او فراهم نشود.
3 از فاميل ها و دوستانى كه مى توانند او را تحت تأثير قرار
بدهند كمك گرفته شود.
جهت توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مى كنيم:
درباره آيه شريفه» الرجال قوامون على النساء «بايد معناى آن
را به درستى فهم نمود. در اين رابطه بايد ابتدا درك درستى از» قوام «بودن مرد و
دايره شمول آن داشت، تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت. بنابراين در اينجا سه
نكته بايد روشن شود: معنا، گستره و حكمت.
الف) در رابطه با معناى كلمه» قوام «آمده است:» القوام من
القيام و هو اداره المعاش «يعنى،» قوام «مشتق شده از» قيام «و آن به معناى اداره
امور زندگى است،(1).
ب) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگى است. به عبارت
ديگر اين آيه، بيانگر برترى مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در
سرپرستى كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن، به برخى از توابع اين مسؤوليت
(مانند لزوم تأمين نيازهاى اقتصادى خانواده) اشاره مى كند.

ج) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعى مرد، توانايى
بهترى براى اداره خانواده و تأمين نيازمندى هاى آن دارد.
از طرف ديگر زن نيازمند محيطى امن همراه با آسايش كافى است
تا در پرتو آن، بتواند به انجام وظايف ديگرى كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار
داده شده است (مانند حمل، رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد. بنابراين رياست و
مسؤوليت مرد و در راستاى آن تلاش براى اداره و تأمين نيازهاى خانواده، نه تنها
امرى شرعى بلكه حقيقتى تكوينى و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است. آيه فوق پس از
آنكه اعلام مى دارد قوام زندگى زن يعنى مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاى او بر عهده
مرد است، دستوراتى را در رابطه با چگونگى برخورد با برخى از مشكلات احتمالى در
روابط زوجين بيان مى دارد. در اين رابطه نكاتى چند شايان توجه است:
1- دستورات صادره در اين آيه در مورد نشوز است و نشوز آن
است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصى اش يعنى تمكين و عفاف، بدون هيچ عذر موجهى
سرپيچى نمايد. جالب اين است كه اگر زنى از انجام كارهاى خانه، بچه دارى و... سر
باز زند شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى تواند
در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسيارى از مسائل
اختلافى زوجين ساكت است و هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى
تواند در اين موارد واكنشى نشان دهد. بنابراين آيه فوق در رابطه با بسيارى از
مسائل اختلافى زوجين ساكت است و هيچ حقى براى مرد جز در دو مورد فوق كه زن با
پيمان ازدواج تعهد به آنها را ملتزم شده صادر نكرده است.
2-» نشوز «مسلما امرى برخلاف حقوق مرد است و براى مقابله با
آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود،
ولى اگر چنين چيزى ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مى
رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است.
3- حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفى انجام
پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت
تأثير گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. لذا در مرتبه اول سفارش به پند و
اندرز نموده است. چنين روشى حكيمانه ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است. ليكن اگر
زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر تخلف از حقوق
زوج پايدارى ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومى را پيشنهاد نموده
است كه از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى
مى باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امأا
اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل
نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصوير است:
الف) مرد حقوق خود را ناديده انگارد و در مقابل نشوز زن به
كلى ساكت شود، هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزى براساس هيچ
منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچيك از نظامهاى حقوقى
جهان نمى توان به صاحب حقى الزام كرد كه در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند،
يعنى از نظر اخلاقى، آنهم در موارد خاصى مى توان چنين توصيه اى نمود ولى نبايد بين
مسأله حقوقى و اخلاقى خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامى دارد كه برخى از آنها
مسلما به زيان خود او هم تمام مى شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون
خانواده كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.
ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن استيفاى حقوق
نمايد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمى دهد و براى استيفاى حق روشهاى معينى وضع
نموده است، زيرا در غير اينصورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم
ديگر به بار آيد.
ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از
مراجع قضايى يا افراد ذى نفوذ ديگر حقوق خود را استيفا كند، چنين چيزى اگر چه ممكن
است حق مرد را تأمين كند ولى هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است مسأله
به بيرون كشيده نشود. زيرا ابراز خارجى مسائل داخل خانه آسيب هاى فراوانى براى
خانواده به بار مى آورد كه در اينجا جاى ذكر آن نيست، لذا خداوند حكيم حل خارجى را
به عنوان آخرين راه ممكن پيشنهاد مى نمايد. د) راه ديگر آن است كه مرد اندكى
قاطعانه تر از برخورد منفى عاطفى فوق برخورد نمايد. لذا قرآن مجيد به عنوان آخرين
راه حل ممكن در داخل خانه مسأله» ضرب «را مطرح نموده است. البته اين مسأله نيز
حدودى دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى شود، سازگارى
ندارد.

در رابطه با حد و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار
الانوار، ج 104، ص 58 روايتى از فقه الرضا (ع) نقل نموده است كه»... والضرب
بالسواك و شهبه ضربا رفيقا زدن بايد با وسايلى مانند مسواك و امثال آن باشد، آنهم
با مدارا و ملايمت «.
ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مى دهد كه» ضرب «بايد در پايين
ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبى بر بدن وارد كند. وسيله اى كه در اين
روايت اشاره شده چوبى بسيار نازك مانند سيگار، مسواك و سبك و كم ضربه اى است. نكته
ديگرى كه از آيه شريفه به دست ميآيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و
نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مى رود: يكى آن
كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اينصورت قرآن مى فرمايد:» فان اطعنكم فلا تبغوا
عليهن سبيلا اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد «. يعنى، اگر زن در
برابر حقوقى كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختى نشان دهد و كانون
خانواده را گرفتار تزلزل و بى ثباتى نمايد، در اين رابطه در آيه بعد فرموده است:»
و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق
الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس حكمى
از ناحيه مرد و حكمى از بستگان زن برگزينيد، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند
خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است «.
نكته جالب توجه اين است كه قرآن مجيد در آخرين مرحله گشودن
گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مى دهد تا مسأله با سلامت هر چه بيشتر روال
خود را طى كند و براى اينكه حقى از هيچيك از طرفين زايل نشود و تبعيضى رخ ننمايد
فرموده است كه از هر جانب حكمى برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين مشكل را
برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مى شود:
(1) اختصاص به مورد سرپيچى زن از تكليف خود و حقوق مسلم مرد
دارد، حقوقى كه با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است.
(2) در راستاى حل مشكل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن
در خارج از منزل وضع شده.
(3) سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل
پيشين روا نيست.
(4) حد آن نازلترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين
آسيبى بر بدن زن شود.
(5) موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت و چه منفى باشد بايد
به زودى از آن دست كشيد.
نكته ديگرى كه شايان ذكر است اين است كه اساسا ديدگاه شارع
نسبت به زدن همسر نگرشى منفى است و نصوص زيادى در نهى از اين عمل وارد شده است.
اين روايات همه در زمانى بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشى تا ضرب و
جرح و حتى قتل را شامل مى شد، و اسلام آنها را تحريم و مستوجب مجازات فقهى و قضايى
در دنيا و عذاب آخرت دانست. برخى از اين روايات عبارتند از:
1- پيامبر (ص) فرمود: من در شگفتم از كسى كه زن خود را مى
زند، در حالى كه خودش براى كتك خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنيد كه قصاص
دارد.
2- و نيز فرمود: زنان بر مرد كريم، غالب مى شوند و مرد
لئيم، بر زنان مسلط مى گردد. من دوست دارم كريم مغلوب باشم نه لئيم غالب.
3- از امام صادق (ع) از پدرش روايت شده كه گفت: وقتى با زنى
ازدواج مى كنيد، احترامش كنيد. زن مايه آرامش شما است. زنان را آزار ندهيد و حقوق
آنان را ضايع نكنيد.
4- پيامبر (ص) فرمود: هر مردى كه بر بد اخلاقى همسرش صبر
كند، خدا اجر داوود (ع) را به او مى دهد و به هر زنى كه بر بداخلاقى مردش صبر كند،
همچون اجر آسيه را كه با فرعون، كنار آمد، عطا مى كند.
5- حضرت محمد (ص) فرمود:» زنان را نزنيد و تقبيح مكنيد «.
6- حضرت على (ع) فرمود:» در هر حال با زنت مدارا كن و با او
به نيكى رفتار نماى تا زندگى لبريز از صفا و صميميت باشد «.
7- آخرين چيزى كه به وقت وفات، از رسول خدا (ص) شنيدند- كه
در زير زبان همى گفت- سه سخن بود:» نماز بر پا داريد و مراقب حقوق بردگان باشيد و
ستم نكنيد. و الله الله در حديث زنان، كه در دست شمايند. با زنانتان، نيكو زندگى
كنيد و حريم آنان را نگاه داريد.
8- و رسول خدا (ص)، خشم و توهين زنان را تحمل مى كرد. روزى
زن عمر جواب وى به خشم، باز داد. عمر گفت: يالكعا جواب باز مى دهى؟ گفت: آرى كه
رسول (ص) از تو بهتر است، زيرا زنان، وى را جواب باز مى دهند و او تحمل مى كند.
9- يك روز، زنى به خشم، دست فراسينه رسول خدا (ص) زد. مادر
وى با وى درشتى كرد كه: چرا كردى؟ رسول خدا گفت: بگذار بيش از اين نيز كنند و من
درگذرم،(2).

نكته اى كه لازم است در پايان به آن اشاره كنيم اين كه
اصولا در بررسى يك كتاب بويژه كتب مهم نبايستى تنها با ديدن يك آيه در موردى به
قضاوت نشست. حال اگر آن كتاب كتاب آسمانى باشد موضوع اهميت فوق العاده ترى پيدا مى
كند. وقتى مى توان درباره نگاه قرآن به زن و مرد سخن گفت كه مجموعه آيات در اين
زمنيه ديده شود نه اين كه- كلوا و اشربوا در گوش كرد و لا تسرفوا را فراموش كرد.
بنابراين وقتى مى توان ديدگاه در اين زمينه ارائه داد كه به مجموع آيات قرآن نظر
شود. ثانيا: قرآن براى خود مفسر و مبين تعريف كرده است» و انزلنا اليك الذكر ليتبين
للناس مانزل اليهم و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براى مردم آنچه را كه ما نازل
كرديم بيان كنى «حال براى درك محدوده معناى يك آيه بايستى ديگر ادله را در سنت
مورد توجه قرار داد. چنانكه براى فهم آيه قوامون بايستى آيات ديگر و هم چنين
روايات صحيحى كه براى تبيين محدوده هر يك از آنها وارد شده مورد توجه قرار گيرد.
(1) (تفسير الميزان، ج، 4 ص 215)
(2) (احاديث به نقل از بولتن انديشه، ويژه» زن «، ص 350)
جواب دوم:
اولا آيه مزبور مسأله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه
نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديگرى درباره آنها مفيد واقع نشود و اين موضوع
تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت
آميز براى وادار كردن افراد به انجام وظيفه موثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى
شوند.
ثانيا تنبيه بدنى در اينمورد بايد ملايم و خفيف باشد به
طورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن.
تفسير نمونه ج 3 ص 415، مكارم شيرازى- ناصر و ديگران