سؤال من چند مرحله است :
چرا خداوند به وجود نيامده؟ و اينكه
چرا نبايد از كسى آفريده شود؟ و اينكه مى شود چيزى از ابتدا باشد بدون اينكه به
وجود آمده باشد؟ در ضمن خواهش مى كنم با كلمات و اصطلاحات فارسى جواب دهيد نه عربى
و همچنين به صورت متن ساده و در فهم يك نوجوان 18 ساله و همچنين مفصل و قانع
كننده؟
همه موجودات را خدا آفريده است (به آنها وجود داده است) حال
اگر فرض كنيم كه خدا هم به وجود آمده است و همواره نبوده است لازم مى آيد كه او هم
آفريننده اى داشته باشد. آفريننده او هم بايد آفريننده اى ديگر داشته باشد و به همين
صورت تا بى نهايت ادامه مى يابد. عقل حكم مى كند كه اين سلسله بايد در جايى تمام
شود و بايد موجودى باشد او ازلى باشد و آفريننده اى نداشته باشد و او آفريننده همه
موجودات باشد والا هيچ موجودى پديد نمى آمد. براى تقريب به ذهن مثالى مى زنيم.
تصور كنيد شمعى روشن است. مى پرسيم اين شمع را با چه چيزى روشن كرده ايد مى گويند
با شمع دوم، مى پرسيم شمع دوم را با چه روشن كرده ايد، مى گويند با شمع سوم و به
همين ترتيب شمع سوم را با شمع چهارم و شمع چهارم را با شمع پنجم و.
تا بى نهايت آيا عقل سالم چنين چيزى را مى پذيرد. عقل مى
گويد كه حتما بايد اين شمعها در جايى تمام شوند و آن آخرين شمع بايد با چيزى مثل
كبريت يا فندك روشن شود.

در مورد موجودات نيز چنين است. هر موجودى علتى دارد كه آن
را پديد آورده است علت آن نيز علتى دارد. علت علت آن نيز علتى دارد و به همين
ترتيب علتها، ادامه پيدا مى كنند. عقل حكم مى كند كه تعداد اين علتها نمى تواند بى
نهايت باشد بلكه بايد در جايى اين سلسله علتها به علت نهايى برسد و الا اين موجود
آخرى هيچ گاه پديد نمى آمد.
اگر به موجودات نظر كنيد مى يابيد كه هيچ كدام آنها وجود
نيستند، بلكه وجود دارند. مثلا انسان وجود دارد، درخت وجود دارد. ولى انسان و درخت
وجود نيستند. وقتى مفهوم انسان يا درخت را تصور مى كنيم، مى بينيم كه انسان بودن
يا درخت بودن مساوى با موجود بودن نيست. انسان يا درخت مى تواند باشد و مى تواند
نباشد. يعنى نسبتش به وجود و عدم يكسان است. اگر به آن وجود داده شد، موجودى مى
شود و اگر وجود به آن داده نشود، موجود نمى شود. براى اينكه مطلب روشن تر شود،
مثالى مى زنيم: موج، حباب آبشار و دريا را در نظر بگيريد، موج، حباب نيست، حباب
آبشار نيست و آبشار موج نيست و هيچ كدام اينها دريا نيستند. همچنين موج، حباب،
آبشار و دريا، آب نيستند بلكه همگى از آبند يا به عبارتى اينها قالبهاى آبند،
حالتهاى آبند. خود آب هيچ اشكالى و حالتى ندارد و قابل ديدن و حس كردن نيست. آنچه
ما مى بينيم و حس مى كنيم حالتهاى آب است. جوهر آب تنها با عقل قابل فهم است.
انسان و درخت و اسب و ستاره و... نيز حالتها و قالبهاى وجودند. شما مى توانيد موجى
را تصور كنيد و آن گاه آب را از آن بگيريد تا تنها موج (قالب) در ذهن باقى بماند.
حال مى توانيد به جاى آب اين قالب را با بنزين پر كنيد. اين موج همان است ولى
محتواى آن عوض شده است. شما در ذهن مى توانيد انسان و درخت را هم از وجود خالى
كنيد و تنها مفهوم تو خالى انسان باقى بماند.
حال مفهوم وجود را در نظر بگيريد و سعى كنيد آن را از وجود
خالى كنيد. روشن است كه پر نمى شود.

وجود قالب چيزى نيست، وجود، وجود است. وجود است كه در هر چه
باشد آن را موجود مى كند ولى خود وجود، خودش، خودش است. انسان با وجود موجود مى
شود، درخت با وجود موجود مى شود. ولى وجود، خودش وجود است و معنى ندارد كه گفته
شود: كسى به وجود، وجود داد، پس وجود به وجود نيامده است. موجوداتى مثل انسان و
درخت و اسب و ستاره و فرشته و... را ماهيت مى گويند و آنچه نياز به علت دارد ماهيت
است و علت او آن چيزى است كه به آن وجود مى دهد و تنها وجود است كه مى تواند به
ماهيت وجود بدهد. چون هر چيزى غير از وجود يا عدم است يا ماهيت و هر دوى اينها در
ذاتشان فاقد وجودند و اين وجود كه خودش هميشه وجود بوده و به همه وجود داده است،
خداست. لذا درست نيست كه بگوييم خدا وجود دارد، بلكه بايدگفت خدا وجود است. خدا
وجودى است بدون هيچ قيدى كه با همه چيز و همه كس و در همه چيز و همه كس حاضر است و
از خود موجودات به آنها نزديك تر است. خداوند متعال مى فرمايد: «... هُوَ مَعَكُمْ
أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» (حديد/ 4) او با شماست هر
كجا كه باشيد و خدا به آنچه مى كنيد، بيناست و فرمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ
إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» (ق/ 16) و ما به او (انسان) از رگ گردنش
نزديكتريم.
خدا با مخلوقات است ولى جزء آنها نيست، غير آنهاست ولى جدا
از آنها نيست. ميوه اى را در ذهن تصور كنيد، آن ميوه با اراده شما پديد آمده است.
نسبت اراده شما به آن ميوه مثل وجود است به انسان يا درخت. هر لحظه شما اراده خود
را برگيريد آن ميوه ديگر نخواهد بود. اراده شما با آن ميوه است ولى جزء ميوه نيست.
ميوه، ميوه است واراده، اراده، اما آن ميوه بدون اراده شما وجودى ندارد. به همين
صورت عالم نيز بدون خدا كه وجود صرف است، وجود ندارد.