من يك دانشجو هستم كه ترم سوم دانشگاه را مى گذرانم. تقريبا 8 ماه پيش با دخترى آشنا شدم در طول اين مدت به هم علاقه مند شديم و قصد ازدواج داريم اما موانعى در سر راه است از جمله نداشتن شغل براى من و سطح ديد خانوادگى من كه ازدواج در سنين پايين را براى پسر مناسب نمى دانند و اگر من در اين سن حرف ازدواج را پيش بياورم از چشم همه افراد خانواده مى افتم و تا آخر عمر منت و ... (من 20 سالمه) و مشكلات مالى و ... با اين شرايط من و اين دختر تصميم گرفتيم حداقل تا 2 سال ديگر كه دوره كاردانى را تمام كنيم و من يك كار پيدا كنم صبر كنيم ... (اين رضايت 2 طرفه است.) اين مطلب رو بگم كه ما هر دو از خانواده هاى مذهبى هستيم و من چه در دانشگاه و چه در بيرون آن با اين دختر صحبت مستقيم ندارم. صحبت كردن مستقيم بين ما فقط زمان هايى است كه به جزوه نياز داريم يا سؤال درسى آن هم در فاصله زمانى بسيار كم (كمتر از 32 دقيقه) اما پشت تلفن با هم صحبت مى كنيم. (من مقلد آيت الله خامنه اى هستم.) آيا ما مى توانيم براى اينكه در اين 2 سال كه قرار است براى ازدواج صبر كنيم عقد موقت انجام دهيم؟ (بدون اجازه پدر دختر با ذكر اين مطلب كه دختر باكره است؟) فقط براى صحبت با تلفن و يا نگاه كردن بدون گناه انجام دادن ... ؟
من با دخترى از طريق درس و دانشگاه آشنا شديم و هر دو مذهبى هستيم و بعد از مدتى چون معيارهايمان به هم مى خورد تصميم به ازدواج گرفتيم و خواستگارى هم رفتم ولى خانواده ها به دلايل بى خود مثل هم سنى و اينكه دختره اصفهانيه و من تهرانى مخالفت كردند ما علاقه شديدى به هم پيدا كرديم و تحمل دورى از هم را نداشتيم و داشتيم به گناه مى افتاديم عقد موقت خونديم. قطعا پدر دختر راضى نيست ولى ما هم كفو هم هستيم و هنوز دنبال اين هستيم كه خانواده ها را راضى كنيم. مرجع من آقاى خامنه ايى و مرجع دختر خانم آقاى مكارم است. لطفا كمكمون كنين چه جورى ما خانواده ها رو راضى كنيم؟
متاسفانه فراوان ديده ايم كه وقتى دو نفر جوان به هم
علاقمند مى شوند تصور مى كنند در حال تجربه كردن احساسى هستند كه تاكنون كمتر كسى
آنرا چشيده است بنابراين هر نوع مخالفتى را بى دليل و رفتارى مغرضانه مى بينند
اميدوارم كه شما يكى از اين نوع افراد نباشيد به هر حال موضوعى كه اشاره كرده ايد
دو محور اساسى دارد محور اول عقد موقتى است كه بدون اذن پدر خوانده شده است.
بنا بر فتواى اكثر مراجع، اجازه پدر يا پدربزرگ پدرى براى
دختر باكره شرط صحت عقد ازدواج (دائم يا موقت) است و بدون اجازه آنها عقد صحيح
نيست مگر در مورد خاصى مثل اين كه دختر بالغ و رشيد بوده و نياز به ازدواج داشته
باشد و همسرى مناسب و هم كفو خود پيدا كند كه در اين صورت اگر پدر و يا جد پدرى
بدون دليل اذن ندهند، مىتواند خودش ازدواج كند و همينطور در صورتى كه پدر يا جد
پدرى غايب بوده و دسترسى به آنها نباشد و دختر هم نياز به ازدواج فورى داشته باشد
كه در اين صورت هم اگر شوهر مناسب و متدين باشد اجازه لازم نيست، (توضيحالمسائل
مراجع، ج 2، ص 387). به هر حال اگر مورد شما هم جزء استثنائات اذن پدر باشد توصيه
مى كنيم كه حريم ها را حفظ كنيد چرا كه نمى دانيد در آينده چه اتفاقى خواهد افتاد
واگر به هر دليل به هم نرسيد با حفظ حريم ها لطمه كمترى خواهيد خورد.
اما در رابطه با مخالفت خانواده خودتان با اين ازدواج گفتنى
است كه موافقت و مخالفت والدين در ازدواج، از ديدگاههاى مختلف و در چندين علم و
دانش مورد بررسى قرار مىگيرد و هر يك از اين علوم، نيز به غرضى خاص و از دريچهاى
ويژه به آن مىنگرند. به تعبيرى ديگر اين موضوع، يك بحث بين رشتهاى است و در علم
فقه، حقوق، روانشناسى و جامعهشناسى خانواده، مدنظر دانشمندان هر يك از اين علوم
است و در اين ميان آنچه هم اكنون مورد توجه است، بررسى ضرورت و تأثير روانشناختى
اين عنصر، در تشكيل خانواده و انجام يك ازدواج موفق است.
از ديدگاه روانشناختى، تأثير موافقت و مخالفت والدين در
ازدواج موفّق، به جايگاه والدين در نزد فرزندان خانواده بستگى دارد. بر اساس فرهنگ
دينى و ايرانى، چون والدين يك تأثير عميق و به سزا در ذهن و خاطر فرزندان دارند و
بعد از تشكيل خانواده، پشتوانه و استوانه خانواده تازه شكل گرفته محسوب مىشوند
لذا همراهى نكردن آنها براى فرزندان، يك شكست محسوب مىشود، در حالى كه در فرهنگ
غرب، فرزندان بعد از رسيدن به سن قانونى، حتى از حمايت عاطفى والدين بىبهرهاند و
بر همين محروميت خو گرفته و به سراغ شريك زندگى خود مىروند بدون آنكه والدين
اطلاع داشته باشند. حال با عنايت به اين جايگاه برجسته والدين و وابستگى روحى و
عاطفى فرزندان در تمام سنين به والدين، نه تنها عدم مخالفت بلكه موافقت والدين يك
عنصر ضرورى در ازدواج موفق است و چه بسا شرط انجام يك ازدواج موفق، رضايت و همراهى
مستمر والدين با فرزندان است چه اينكه بدون تحصيل رضايت آن دو، آنان در انجام يك
عمل خطير، بدون پشتوانه مىباشند و اين خود آغاز اضطراب ناخواسته و ورود آفت است.
فرزندان ايرانى و مسلمان، با وجود فراهم بودن تمام شرايط يك ازدواج موفق، چون
رضايت والدين را به همراه خود ندارند كمتر مىتوانند يك زندگى شيرين و همراه با
پيشرفتى را پيش روى داشته باشند. از منظر روانشناختى، اين قضيه را بايد با نگاه
به پيامدهاى ناشى از نبود رضايت و همراهى صميمانه والدين بررسى كرد كه آيا ازدواج
بدون موافقت والدين و حتى همراه با مخالفت آنان موفق خواهد بود؟ آيا اين ازدواج از
پيامدهاى منفى مصون است؟ در يك كلام مخالفت والدين با ازدواج چه تأثيرات مثبت و يا
منفى بر موفقيتآميز بودن آن ازدواج دارد؟

ميزان تأثير اين پديده در موفقيت يك ازدواج، به نظام ارزشى
و فرهنگ خانوادگى وابسته است و در اين بين، هرگز نمىتوان نظام و فرهنگى را يافت
كه مخالفت والدين يا حتى بيگانه فرض كردن آنها، شرط موفقيت يك ازدواج باشد. از
اينرو بهرهمندى از عنصر رضايت والدين، از نظر ارزشى و فرهنگى، حداقل يك پشتوانه
روحى براى جوانان در مسير ازدواج است تا اين راه را با اطمينان خاطر و پشت گرمى
كامل طى كنند. ازدواج كردن- بدون توجه به عوامل ديگر مرتبط با آن- خود به خود
همراه با دل نگرانى و اضطراب است و به واسطه مبهم بودن آينده آن و ناآشنا بودن دو
طرف براى همديگر، عملى رازآلود و معماگونه است. كمترين تأثير روانشناختى اين نوع
مخالفت، آن است كه به ميزان دلبستگى روحى و روانى به والدين، به نگرانى و اضطراب
يك جوان جوياى اطمينان و سكون مىافزايد و در صورتى كه در نهانخانه اعتقادات خود
براى دعا و نفرين والدين تأثيرى ماوراى اسباب طبيعى قائل شود، اين پديده ژرفتر
خواهد شد. پس با تكيه بر جايگاه والدين در خانوادههاى ايرانى و مسلمانان از
ديدگاه روانشناختى، جلب رضايت آنان در ازدواج يك ضرورت بىترديد است و حضور اين
عامل، موجب دلگرمى جوانان به ازدواج و برخوردارى آنها از اطمينان به خود و جرأت به
عمل و آرامش و سكون مىگردد. همچنين راه بهرهمندى از پشتوانهاى محكم و تجارب
آنها و دلسوزى و نيكانديشى آنان را هموار مىكند و خرمنى از خوبىها و علم، دانش،
تجربه و مصلحتانديشى دلسوزانه و حتىپشتوانه اقتصادى فراروى دو جوان نيازمند
مىگذارد. مخالفت والدين با ازدواج، يعنى، محروميت از تمام اين خوبىها و از دست
دادن اين عناصر ضرورى كه نمىتوان حتى از يكى از آنها چشم پوشيد. روشن است كه
ازدواج بىبهره از سرمايه «رضايت پدر و مادر» در واقع به نوعى ازدواج بىبهره از
موفقيت كامل خواهد بود.
آيا مفهوم اين سخن آن است كه به محض مخالفت والدين با
«ازدواج خاصى»، بايد از آن دست شست؟ نه بلكه بايد در تحصيل رضايت آنان كوشيد. بايد
بررسى كرد، علت مخالفت آنها چيست؟ آيا آنان دليلى قانع كننده، براى مخالفت خود
دارند؟ آيا شما جوابى منطقى و منصفانه براى مخالفت آنها داريد يا نه؟ مخالفت آنها
را بجا و مقتضى انديشه و محصول عاقبت انديشى «پيران تجربه» مىدانيد يا نه؟ به هر
حال اگر در عمق نهان خانه وجدان، مخالفت آنها را بجا مىشماريد، پس تسليم حق شويد
و از اصرار بر تصميم غلط خود دست بكشيد اما اگر مخالفت آنها را بىمورد مىشماريد،
هرگز به دو گروه مخالف و موافق تقسيم نشويد و در برابر هم جبههاى تشكيل ندهيد و
هر يك بر طبل رأى خود مكوبيد بلكه درصدد جلب رضايت آنان برآييد. شما بايد با تكيه
بر دو عنصر محبت و انديشه، عشقورزى و مصلحتانديشى خانوادگى، والدين خود را نيز
به جبهه موافقان با اين ازدواج خاص دعوت كنيد و جملگى يك صدا «فرياد موافقت»
برآوريد و اقدام كنيد. پس تا زمانى كه رضايت آنان را به دست نياورده يك صدا
نشدهايد، اقدام نكنيد. براى تحصيل رضايت والدين از چند راهكار مىتوانيد بهره
گيريد:
1 صحبت همراه با احترام و محبت با والدين بدون اصرار و
سماجت
2 استفاده از همكارى و ميانجىگرى خيرانديشان و خويشاوندان
نزديك و صاحب نفوذ بر روى آنان
3 اصرار و سماجت، آميخته به محبت و فرمانبرى و دعا به درگاه
حضرت حق باشد.
4 گاهى اوقات صبر و تحمل و گذر زمان، خود به عنوان يك عامل
مؤثر، مىتواند شما را در رسيدن به هدفتان يارى دهد. پس صبر و تحمل داشته باشيد و
عجولانه عمل نكنيد بلكه اجازه بدهيد مدتى بگذرد.
با اين، حال اگر پدر و مادرتان- به رغم سعى و تلاش شما-
رضايت ندادند، به مصلحت شما است كه از اين ازدواج دست بكشيد و بدون رضايت آنان
اقدام نكنيد، مگر آنكه مخالفت آنان را برطرف و تبديل به رضايت كنيد. و چنانچه
احساس كرديد لجاجت در كار است- نه مخالفت- در اين صورت از همكارى افراد خيرخواه و
آگاه، در رفع اين حالت كمك بگيريد.