پاسخ:
نكته
مهمي كه در بيان خود از آن غفلت كرديد آن است كه فلاسفه علاوه بر لزوم وجود علت
العلل يا همان علت نخستين، در مورد ماهيت و حقيقت آن هم به نكات دقيق و روشني
رسيده اند و به درستي تبين كرده اند كه اين علت نخست كه حقيقت واجب الوجود است
لزوما داراي ويژگي هاي خاص و صفات معيني است و حتي اگر يكي از اين صفات معين را
نداشته باشد نمي تواند در جايگاه علت نخستين قرار بگيرد.
به
عبارت روشن تر ايفاي نقش موجود نخستين از عهده هر موجود متصور و محتملي بر نمي آيد
و تنها يك موجود معين با صفاتي مشخص مي تواند در جايگاه واجب الوجود و علت العلل
قرار بگيرد؛ البته ما اصراري نداريم كه حتما همان موجودي كه اديان آن را "
خدا " مي خوانند، آن علت نخستين باشد، بلكه آن موجود مي تواند هر چيز ديگري
باشد، به شرطي كه داراي صفات مشخص "واجب الوجود" باشد و صفات او بتواند
حقيقت بي نيازي از علت را بربتابد، والا داراي صفات امكاني خواهد بود و موجودي
"ممكن الوجود" محسوب مي شود.
بر اين
اساس مي توان به آساني دريافت كه ماده يا انرژي كه در عالم مي بينيم و مي شناسيم
داراي صفات و ويژگي هاي واجب الوجود نيستند و ممكن نيست كه واجب الوجود باشد؛ ماده
يا انرژي هر چه باشند و ميزان و مقدار آن هر چه باشد، باز به دلايل گوناگون داراي
وجودي ممكن است، چون داراي نقص، نياز، تغيير، محدوديت، جزء، حدوث، تركيب و ديگر
خصوصيات ممكنات است.
در
واقع حتي اگر شكل گيري كائنات را بر مبناي "بيگ بنگ" هم بدانيم باز همان
ماده اوليه يا توده كوچك اوليه مخلوط از ماده و انرژي به يقين داراي صفات موجود
ممكن مانند محدوديت و تغيير و حدوث و ... است و ممكن نيست كه بتواند واجب الوجود
باشد، زيرا موجود واجب ، داراي همه مراتب وجود و كمالات وجودي است و هيچ نقص و
محدوديت و تغييري در او راه ندارد.

اما در
مورد بي نيازي خداوند به علت بايد توجه داشته باشيد كه اين امر نه بخاطر ازلي بودن
خداوند بلكه به خاطر پديده نبودن اوست؛ در واقع قانون عليت حكم مي كند كه هر پديده
اي نيازمند علت است و اگر موجودي پديده نبود ديگر نياز به علت نخواهد داشت؛ در
نتيجه ممكن است موجودي ازلي باشد يعني زماني نتوان يافت كه اين موجود وجود
نداشته باشد، اما در عين حال نيازمند به علت باشد.
توضيح
اين امر با تبيين ماهيت ازليت قابل درك است؛ همه موجودات يا ازلي و قديم هستند و
يا حادث، اما حدوث و قِدَم گاهي زماني در نظر گرفته مي شود و گاهي ذاتي؛ حدوث
زماني يعني چيزي در مقطعي از زمان نبوده و بعد به وجود آمده، اما حدوث رتبي آن است
كه يك چيز همواره بوده، اما چون علتش وجود داشته، او هم وجود داشته، يعني نياز او
به علت ايجاد كننده اش ضروري و دائمي است. همواره تا علتش بوده، او هم وجود داشته،
اما در عين حال رتبه وجودي او بعد از علتش است.
بر اين
اساس اگر موجودي مادي ازلي - به معناي زماني - هم باشد باز نيازمند علت ايجاد
كننده خود است. چون ممكن الوجود و نيازمند به علت است؛ اتفاقا فلاسفه مسلمان مدعي
ازلي بودن عالم هستند؛ يعني اين گروه برخلاف متكلمان بر اين باورند كه عالم به
لحاظ زمان حادث نيست و قديم است. اما در عين حال حادث ذاتي است، يعني چون زمان هم
جزو عالم است، پس همانند عالم حادث است.
بر اين
اساس حتي اگر عالم را قديم زماني و ازلي بدانيم، ترديدي وجود ندارد كه عالم حادث
رتبي و ذاتي است و چون وجود لازمه ذات او نيست، حتما علتي آن را ايجاد نموده و در
نتيجه عالم يقينا حادث است و در مرتبه بعد از علت خود قرار دارد.(1)
بنابراين
ماده هرچند زماناً ازلي باشد، اما ذاتاً همانطور كه مي تواند موجود باشد، مي تواند
معدوم هم باشد، پس امري است ممكن الوجود است و ممكن الوجود براي موجود شدنش
نيازمند به علت است و اين علت در نهايت بايد به موجودي ختم شود كه خمود نيازمند به
علت يعني ممكن الوجود نباشد.
پي
نوشت:
1. براي مطالعه در باب حادث و قديم
ر.ك مرتضي مطهري، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1374، ج 5، ص 166.